"شنیدم که همه قابل هیپنوتیزم شدن نیستند. فقط بعضیها را میشه هیپنوتیزم کرد."
" همه را میشه هیپنوتیزم کرد اما موضوع اینه که همه تقریباً هیپنوتیزم شده هستند."
"منظورت چیه؟ من هیپنوتیزم نشدم! من بیدارم!" اَمی حسابی خندید. "یادت میآید وقتی داشتیم
از جاده پایین میآمدیم؟" " آره" "همهچیز اونجا به نظرت متفاوت میآمد. همهچیز را زیبا
میدیدی."
"خب، آره... انگار هیپنوتیزم شده بودم، تو این کار را کردی!" "اون موقع بیدار بودی.
وقتی بر این باوری که همهچیز زشت و خطرناکه، خواب هستی. به اقیانوس گوش نمیدی،
توجهی به عطر شب نداری.
به توانایی خودت در راه رفتن و دیدن آگاه نیستی.
از اینکه نفس میکشی لذت نمیبری. هیپنوتیزم شدی. از همه بتر اینکه هیپنوتیزم منفی شدی."